• وبلاگ : مثل يك رؤيا
  • يادداشت : زندگي اعتباري!!!
  • نظرات : 8 خصوصي ، 9 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ....به کرم سبز بينديش !
    بيش تر زندگاني اش را روي زمين مي گذراند
    به پرندگان حسد مي ورزد
    از سرنوشتش خشمگين است
    و از شکل خويش ناخشنود است
    مي انديشد: « من منفورترين موجوداتم»
    زشت- کريه و محکوم به خزيدن بر روي زمين
    اما يک روز مادر طبيعت از کرم مي خواهد پيله اي بتند.
    کرم يکه مي خورد.
    پيش از اين هرگز پيله اي نساخته.
    گمان مي کند بايد گور خود را بسازد
    گمان مي کند زمان مرگش فرا رسيده است.
    هر چند از زندگي خود تا آن لحظه ناخشنود است:
    به خدا شکوه مي برد
    « خدايا- درست زماني که به همه چيز عادت کرده ام از من مي گيري»
    آن گاه خود را نوميدانه در پيله حبس مي کند و منتظر پايان مي ماند
    مدتي مي گذرد
    در مي يابد که به پروانه اي زيبا تبديل شده
    مي تواند به آسمان پرواز کند
    و بسيار تحسينش کنند
    حال از معناي زندگي و از برنامه هاي خدا شگفت زده شده است !